219 ...
چنینگفت حوا
او نیسـت، گنـاه اسـت!
- چرا؟
ما كه محك نیستیم كه خلق خدا را امتحان كنیم!
غیـر از زيبايـی چهـره و رفـع حجـاب در قلـب ايـن شـاعره چـه
-
ب ـود ك ـه او را ب ـه چ ـاه انداختن ـد و ب ـر جوان ـی، زيباي ـی و عل ـم او رح ـم
نكردنــد؟
زمانـی كـه طاهـره حجـاب را از مـوی و چهـره برداشـت، حجـاب دل و
ديـده زنـان عالـم برداشـته شـد، او آينـه شـد و بهطـرف بهشـت چرخیـد
و ظالمـان، نادانـان، باحجابـان و بیحجابـان همـه و همـه خـود را در آينـه
ديدنـد، و عـدهای از وحشـت آينـه را شكسـتند تـا خـود را نبینـد!
- طاهره به چه ايمان داشت؟
او با خون خود به ظهور نور در تاريكی شهادت داد.
- چرا آنها نور را نديدند؟
نور را ديدند ولی شناسايی نكردند.
مگر امكان دارد كه انسان نور را ببیند و شناسايی نكند؟
-
ام ـكان دارد! اگ ـر حج ـاب دل ـت، مان ـع ديدن ـت ش ـود ه ـر چن ـد ك ـه در
دريـای نـور غـرق باشـی بـاز نـور را نمیبینـی! بگـذار مثالـی بزنـم... ماهـی
در آب رودخانـه غـرق نعمـت اسـت، هیـچ مانعـی در سـر راهـش نیسـت،
ماننــد آب روان اســت، میگــردد و میچرخــد، بــالا و پايیــن مــیرود،
چشــمش بهعوالــم بینهايــت زيــر آب بــاز اســت، ســنگینی آب را روی
شـانههايش حـس نمیكن ـد، اگـر هـوس دي ـدن خورشـید كن ـد ب ـالا آم ـده
و نزديـك سـطح آب شـنا میكنـد، اگـر تاريكـی طلبـد از سـطح آب پايیـن
رفتــه و بــه خزههــای زيــر دريــا میرســد، دور آنهــا طــواف میكنــد
و ب ـا موج ـودات زي ـر آب عش ـق م ـیورزد و اگ ـر بخواه ـد ش ـب مهت ـاب
را تماشــا كنــد در شــب چهــارده هنگامــی كــه مــاه تمــام اســت و قــوه
جاذب ـه م ـاه آب رودخان ـه را ب ـالا میكش ـد ب ـا آب رودخان ـه ب ـالا میآي ـد
تـا رقـص نـور مهتـاب را بـر روی امـواج آب ببینـد! هـر چنـد ماهـی غـرق
نعمــت اســت ولــی از ايــن نعمتهــای بیكــران بیخبــر اســت و روزی