84
چنینگفت حوا...
شـدن در تـو ريشـه دوانـد، ”ايمـان” شـو، اگـر ايمـان طلبیـدی، ”روح” شـو،
سـرد ديـدی، آتـش شـو، ولـی اگـر
ِ
اگـر مـرده ديـدی، ”جـان” شـو، اگـر خـاک
مومـن حقیقـی ديـدی، همـه “خـاک” شـو! در زمـان درد از تـن جـدا شـو!
- چگونه از شر اشرار راحت شوم؟
در زمـان حملـه اشـرار آرام بـاش تـا بگذرنـد، و اگـر تیـری بـه قلبـت زده
ـن جـدا کـن!
َ
شـد و درد را در قلبـت احسـاس کـردی در زمـان درد روح را از ت
يعنی بمیرم!؟
-
ن فاصله میگیری.
َ
ردن است ولی نخواهی مرد، چون آگاهانه از ت
ُ
مثل م
بیشتر توضیح بده...
-
خالـی بیـن تـن و روح را بـا
ِ
روح كـرده و فضـای
ِ
ـن را سـپر
َ
بايـد آگاهانـه ت
وارده بـه تـن و روان تـو بـه روح نرسـند، بهعبارتـی
ِ
دعـا پـر کنـی تـا ضربـات
ديگـر ضربـات وارده بـه آينـه و شـعاع خورشـید بـه خورشـید روح تو نرسـند.
اگر برسند چه میشود؟
-
خـدا کنـد کـه نرسـند! چراکـه روح چـون بادکنکـی بـا رشـته نـازک و باريکتـر
از مويـی، کـه همـان جـان اسـت، بـه روان و جـان تـو وصـل اسـت. هنگامـی
ک ـه دل ـی گرفت ـه و ي ـا میش ـکند درد از طري ـق رش ـته ج ـان ب ـه روح خواه ـد
رسـید و بادکن ـک روح را ک ـه چـون هال ـهای از ن ـور در ب ـالای سـر توسـت و
ب ـا ت ـو حرك ـت میكن ـد را میلرزان ـد، و از لرزش ـش ارواح بهخ ـود میلرزن ـد!
تو از کجا میدانی؟
-
مــن جــواب را نمیدانســتم ولــی ســؤال تــو جــواب را جــذب کــرد و
تصويــری از عوالــم روح، قلــب و درد در جلــوی چشــمانم ترســیم كــرد!
***
بچههای ناخواسته!
- چه آرزويی داری؟
اگــر بگويــم آرزويــی نــدارم دلیــل بینیــازی مــن میشــود و
راسـت، اگـر بگويـم محتاجـم و آرزوهايـم بـر آورده نشـده انـد،
ّ
کف