Next Page  44 / 256 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 44 / 256 Previous Page
Page Background

نقره داغ

مهرویه مغزی

44

می بندد، در مدار محدود و فضاى تاريكخانه اين دنيا به دنبال معشوقه ها مى رود واز شناسایی

خود و خدا ى خود؛ هر دو محروم شده و نامحرم مى شود.

پس آنچه مَحرم را از نامَحرم جدا مى كند؛ پرده نازك دیده دل نامحرم است، كه اگرکنار

رود دیده دل او به عوالم ديگر باز مى شود و نامحرم را شاهد و محرم مى كند.

جوابگو مكثى كرد، نفسی تازه كرد و ادامه داد:

پس اگر نامحرمى را ديدى كه در پشت ديوار پوست و گوشت سنگر گرفته به او بگو: پرده

را كنار زن، پوست تن را پاره كن تا ماده را از انرژى، مرگ را از زندگى، زيبائى را از

زشتى، نور را از تاريكى و محرم را از خود جدا نبينى، چون در آن طرف پرده خبرى از

پوست تن، ماده، مرگ ، زشتى، تاريكى ، نامحرم و تضاد نيست.

جواب دهنده ساكت شد، نفس عميقى كشيد و در حالى كه چشمانش هنوز بسته بودند تا با

چشم سر تضادها را نبيند به حرفش ادامه داد و گفت:

را در ميان این همه ضد و

'

خود

'

حال بر گرديم سر سئوال تو كه از من پرسيدى كه آيا من

نقيض ها ديده و شناخته ام يا نه. چگونه مى خواهى با این همه ضد و نقیض ها، و با چشمى

كه در هر آن هزاران بار باز و بسته مى شود جواب درست به سئوال تو دهم؟!

......

در عِوَض جواب پرسيد : من كيستم؟!

جواب دهنده گفت : تو سئوال هستى و در سر منى!

پرسيد : تو جوابى؟!

جواب آمد : من جواب نيستم، من واسطه سئوال و جوابم.

سئوال كننده بعد از مكثى كوتاه با ناباورى تمام گفت: حال ادعا مى كنى كه بنده مقرب

درگاه خداوند هستى و خدا تو را واسطه و مامور كرده كه جواب سئوالات مرا بدهى!