Next Page  50 / 256 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 50 / 256 Previous Page
Page Background

نقره داغ

مهرویه مغزی

50

و قلم مو را به رنگ مورد علاقه ام، آبی فيروزه اى، آغشته كردم و بدون آنکه تصويرى در

جلوى چشم و يا در ذهنم باشد قلم مو را روى بوم نقاشى كشيدم. هنوز چند لحظه نگذشته بود

كه احساس كردم دستى دست مرا در دست گرفته و روى بوم مى كشد. دست من با اراده

من روى بوم نقاشى حركت نمى كرد، دستى غيبى از عالم غيب دست مرا در دست گرفته و

روى بوم مى كشيد. نفس را براى چند ثانيه درسينه ام حبس كردم تا نفس و يا سنگ سياه

كعبه مرا از روح مقدسى كه در اطاقم بود جدا نكند. مى خواستم نفس را بگيرم تا آن لحظه

را از دست ندهم .

"

آن

"

و

سئوال كننده حرفش را قطع كرد و پرسيد: منظورت ازسنگ سياه كعبه چيست؟

) و أماكن متبركه درحقيقت نفس خود انسان است.

black

stone

جواب آمد: سنگ كعبه (

در اين عالم از نفس انسان بخدا نزديكتر هيچ نيست. زائرينى كه دورأماكن متبركه طواف

مى كنند، بايد نفس خود را در سينه حبس كرده و از هواى محبوب نفس كشند تا زيارتشان

قبول شود. تو هم اگر نفس را با ذكراسم اعظم خدا فرو داده و با شكرانه بدرگاهش نفس فرو

داده را بيرون دهى؛ بدون آنكه بزيارت رفته باشى زائر مى شوى، و اگر نفس را در خدمت

محبوب فدا كنى محبوب ترا به حريم خود راه داده و ترا در مهمانى ملكوت در طرف رأست

خود خواهد نشاند تا پيامبران الهى از تو ديدن كرده و چشم هايت را بخاطر زيارتت ببوسند!

طاقت سئوال كننده از اين جواب تمام شد، و گفت: بس است، از آتش اطمينان بگو!

جواب آمد: در آن شب من آتش اطمينان را با چشم سر نديدم، ولى از فاصله بسيار نزديك

گرماى آتش اطمينان را در قلب و در فضاى اطاقم احساس كردم، كه همان گرماى تن

وجود مقدسى در اطاقم بود. آن موجود مقدس با اراده اش تصويرى را كه در ذهنش بود با

دست و قلم موى من در روى بوم نقاشى كشيد و در اين عالم ظاهر كرد. حال آن تصوير

روى ديوار اطاقم آویزان است.

سئوال كننده حرف جوابگو را قطع كرد و پرسيد: از کجا می دانی که آن موجود یک موجود

مقدس بود؟