Table of Contents Table of Contents
Next Page  223 / 294 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 223 / 294 Previous Page
Page Background

222

زندان در ایران، جایی که نه خدا هست نه قانون

ها

تم. در این مدت بار

��

ود که از ملاقات با بهمن محروم هس

��

ش

کم کم پنج ماه می

ام، در هیچ ماده و تبصره آن ملاقات یک زوج

ها را ورق زده

ازمان زندان

��

نامه س

آیین

پرسم در کجای این سیستم

زندانی ممنوع اعلام نشده است و من هر بار از خودم می

و چه کسی، ملاقات من و بهمن را مضر به حال امنیت ملی تشخیص داده؟ بر اساس

اعت روبروی

��

ه من حتی حق ندارم نیم س

��

یده ک

��

تدلال به این نتیجه رس

��

کدام اس

هایش را در میان دستانم بگیرم و به او بگویم:

رم بنشینم و برای دقایقی دست

��

همس

«بیشتر از همیشه دوستت دارم.»

ده و راهی دادسرای اوین هستند تا عزیزانشان

��

تانم برای ملاقات آماده ش

��

… دوس

ت کوتاهی را برای

��

ها نامه یا یادداش

ط آن

��

خواهد توس

ند. دلم می

��

را در آغوش بکش

دانم چنین چیزهایی در این سیستم اقلام به شدت ممنوع تلقی

بهمن بفرستم اما می

کنم و یک بسته کوچک آدامس نعنایی را که از فروشگاه زندان

وند. فکری می

��

ش

می

نویسم: «بهمن جانم! دوستت دارم.»

ام، برمی دارم و رویش می

خریده

گاه زندان رجایی شهر

��

دانم فروش

ت دارد و می

��

بهمن طعم آدامس نعنایی را دوس

دانم این بسته کوچک

ته باشد. هنوز نمی

��

ت که آدامس نعنایی داش

��

تر از آن اس

فقیر

ته از سد ماموران اوین و بعد هم ماموران رجایی شهر بگذرد و

��

آدامس نعنایی توانس

دانم جمله «بهمن جانم دوستت

توی دست بهمن قرار بگیرد یا نه؟ همچنان که نمی

دارم» مشمول سانسور ماموران زندان شده است یا نه. شاید تا حالا ماموری روی آن

خط کشیده باشد. شاید هم روی قلب یک مامور مهربان اثر خودش را گذاشته باشد

و بالاخره راهش را به سوی بهمن باز کرده باشد.

ژیلا بنی یعقوب

زندان اوین، بند زنان

ش

۱۳۹۱

هجدهم آذر ماه