![Show Menu](styles/mobile-menu.png)
![Page Background](./../common/page-substrates/page0105.jpg)
نقره داغ
مهرویه مغزی
105
قصه گو ساكت شد تا یک بار ديگر مزه شير مادر را در دهانش بچشد و چشيد، و در حالى
كه از مزه شير مادر مستِ مست شده بود به حرفش ادامه داد و به شنونده داستان گفت: اگر
از من می شنوی تو هم به گردش روزگار و نعمت هاى حق شك نكن، و بیاد داشته باش
که ما هنوز در بهشت اشارات هستیم. در بهشت انوار، خبری از رودخانه و چشمه و گل
نیست، هر چه هست از چشم ما پوشیده و پنهان است، و زبان هم از تعريفش قاصر است .
شنونده داستان كه هنوز شّكش يقين نشده بود، گفت: تا بحال نفسی خدا را نديده است، كه
دست نوازش بر سر بى نوائى كشد.
قصه گوآه عميقى كشيد و گفت: هيچ چشمى نمى تواند خدا را ببيند، ولى اگر دیده دل
رسد
'
باز شود انسان کار خدا و دست خدا را در همه کارها خواهد دید. شاعر مى فرمايد:
. منظور اين است كه آدمى به جائى خواهد رسيد كه جز
'
آدمى به جایى كه بجز خدا نبيند
كار خدا هيچ نبيند.
سكوت سنگينى بين قصه گو و شنونده داستانش افتاد، هر كدام غرق درافكار خود بودند.
قصه گو كارهاى خدا را در جهان ماده تماشا مى كرد، و شنونده داستانش به دنبال خود
خدا در جهان ماده مى گشت. سر انجام قصه گو از سير و سياحت و قدم زدن در فضاهاى
روحانى خسته شد و بازگشت تا داستانش را تمام كند و پى كار خود رود و گفت: برگرديم
به بهشت اشارات.
در كنار رودخانه شير، رودخانه عسل را می بینی که اشاره به شيرينى كلام و اعمال مؤمنين
اديان در هر دوره و زمان است. يك قاشق كوچك عسل، نتيجه كار طاقت فرسا و شبانه
روزى تعداد بى شمارى زنبور عسل است. در بهشت اشارات، رودخانه عسل اشاره به گرده
هاى شیرین گل اعمال، گفتار و انفاق جان و مال تعداد بى شمارى از مومنين حقيقى و شهداى
هرعصر است، شهدائى كه خود را فداى حقيقت پشت پرده كردند و در يك چشم بهم زدن،
از بهشت اشارات به بهشت انوار رسيدند.
صرافان وجود مؤمنين حقيقى هستند. كارآنها مانند زنبورعسل، مزه كردن و جمع كردن
گرده هاى شيرين و خالص ارواح براى رودخانه عسل است.
پس معناى محك زدن در عالم روح اين نيست كه روح را مانند طلا بخراشند تا درجه خالصى