Next Page  109 / 256 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 109 / 256 Previous Page
Page Background

نقره داغ

مهرویه مغزی

109

در جواب گفت: انسان بايد خود را از مار و يا غرايزش جدا ببيند، تا كارش آسانتر شود.

پرسيد: چگونه انسان مى تواند غرايزش را از خود جدا ببيند؟

جواب آمد: انسان روح دارد و موجود روحدار با آنكه با مارغرايز زندگى مى كند، ولى با

مارغرایز يكى نيست. صفات انسانى با صفات مارغرايز يكى نيستند. بطور مثال راننده با

سوخت ويا بنزين ماشين يكى نيست. پس اگر انسان ماررا از خود جدا بيند مى تواند آن را

كنترل كند، به مار غذا كم دهد تا حلقه مار در دور كمرش به تدريج شُل تَر و بازتر شود، و

هنگامى هم كه مار از دور كمرش باز شد، سد راه مار نشود تا ازنيش مار در أمان باشد، با

مار هم نجنگد، چون جنگيدن با دشمن، دشمن را قويترمى كند.

پرسيد: چگونه جنگيدن با دشمن، دشمن را قويتر مى كند؟

در جواب گفت: شمشير دشمن به زهر كشنده غرور آغشته است، اگر غرورش را بشكنى

وزهرش را بريزى، زخم شمشير او بر تو بى اثر خواهد شد. جام زهر غرور دشمن، با جنگ

كردن با دوست پر مى شود. اگر دوست با دشمن نجنگد، دشمن هر روز ضعيف تَر و

ضعيف تَر خواهد شد.

پرسيد: با مارى كه از من جدا شده، چه كنم؟

در جواب گفت: مار اگراز نور تغذيه كند اژدها مى شود. پس تو همان كارى را بكن كه

مولانا كرد. تو هم مار را دریک كيسه بيانداز تا چشمش به نور چهره تو نيافتد، و درعوض

آنكه به او غذا دهى تا فربه شده و اژدها شود وتو را نوش جان كند، اورا محكم با چوب بزن.

پرسيد: اگر اژدها شد، چه كنم؟!

در جواب گفت: اگر اژدها شد، حواسش را با ذكر حق پرت كن، در يك فرصت مناسب

افسارى بر گردنش انداخته و بر پشت او سوار شو، به پهلوهايش لگد هاى محكم زن تا