![Show Menu](styles/mobile-menu.png)
![Page Background](./../common/page-substrates/page0111.jpg)
نقره داغ
مهرویه مغزی
111
صورت انسانها و بى نظير بودن تك تك آنها در اين عالم است. در حقيقت همه انسانها يكى
هستند، ولى هر يك در رنگ و نوع خود بى نظيرند.
قصه گو ساكت شد تا به شنونده داستانش زمان دهد تا دربهشت اشارات گردشى كند. شنونده
داستان هم خود را در بهشت اشارات ديد، و عطر گلها به مشامش خورد و سئوال كرد: عطر
گلها اشاره به چيست ؟
قصه گو در جواب گفت: روح تك تك انسانها عطر مخصوص خود را دارد. عطر روح
انسان، همانا جوهر اعمال و نيتهاى پاك اوست كه مشامها را معطر مى كند. هوا و آتمسفر
بهشت اشارات، آغشته به عطر دل پاكان است، همان عطرى كه ما را از خود بيخود كرد.
پرسيد: چرا اين عطر را در عالم خاك استشمام نمى كنيم؟
در جواب گفت: همه ما عطر ارواح را در اين عالم استشمام مى كنيم، ولى تا زمانى كه حواس
روح ما دراين عالم فعال نشده است، عطر ارواح را شناسائى نمى كنيم.
پرسيد: مثالى زن تا روشن شوم .
در جواب گفت: هوا، عطر گُل را از گُل مى دزدد، معُطر مى شود، اشرف مخلوقات ، انسان،
عطر گل را با هوا آگاهانه وبا نفس هاى عميق به درون ريه ها فرستاده و لذت می برد. عطر
ارواح هم مانند عطر گلها در هوا پخش است، و بمشام ما خورده و نفسمان را تازه مى كند.
ولی از آنجا از عطر ارواح بوی آشنائی بمشام ما نمى رسد، آنرا تشخیص نمی دهیم .
پرسید: بوی آشنائی چیست؟
در جواب گفت: بوی آشنائی، عطرى است که بمشام و احساس انسان آشنا باشد. بهمین
خاطرتا زمانی که حواس روح در انسان فعال نشده است، انسان قادر نیست عطرارواح را از
بقيه عطرها ى پخش شده در هوا تشخیص دهد.