168
چنینگفت حوا...
- چگونـه عشـق از حیـوان بـه گیـاه و از گیـاه بـه آب و از آب بـه
جمــاد میرســد؟
عشـق در طبقـات پائیـن خلقـت بـه غريـزه، اشـتها و تشـنگی كامـل تبديـل
میش ـود، حی ـوان دنب ـال جف ـت میگ ـردد، حیوان ـات ضعیفت ـر از خ ـود
را میخــورد، گیــاه میخــورد و گیــاه احســاس تشــنگی میكنــد و آب
مینوشــد، خــاك تشــنه اســت و آب در خــاك و جمــاد نفــوذ میكنــد,
آب از عش ـق و محب ـت در خ ـاك و س ـنگ نف ـوذ میكن ـد. ب ـرای همی ـن
اس ـت ك ـه آب را س ـر چشـمه زندگان ـی مینامن ـد!
اگـر آب چشـمه حیـات اسـت، چـرا حضـرت مسـیح روی آب
-
راه میرفتنــد؟
در عالـم انسـانی آب نفسـی اسـت كـه رحمانـی نشـده باشـد و حكـم نفـس
شـیطانی را دارد، چـون از خـود پـر میشـود و پـر از ‹مـن› اسـت، و حضـرت
مس ـیح روی س ـر نف ـس خ ـود راه میرفتن ـد، و نف ـس ايش ـان در زي ـر پاه ـای
مبـارك بـود. ولـی آب حیـات آب و يـا نفسـی اسـت كـه رحمانـی و حیـات
بخـش ش ـده باش ـد، نفسـی اس ـت ك ـه حی ـات میبخشـد. پ ـس اگ ـر زيباي ـی
خـود را در آينـه نفـس و يـا در آب روان زيـر پاهايـت سـاعتها نـگاه كـرده و
از خورشـیدی كـه از بـالای سـرت رد میشـود غافـل شـوی، در ايـن نمايـش
آب عــوض آنکــه بهتــو حیــات بخشــد تــورا خفــه میكنــد. پــس آب و
يــا آيینهايــی كــه تــورا از حضــور خورشــید غافــل كنــد كشــنده اســت، و
حضـرت مسـیح روی سـر نفـس كشـنده راه میرفتنـد، در حالـی كـه نگاهشـان
بـه خورشـید حـق در آسـمان دوختـه شـده بـود!
***
طلب!
باز از طلب بپرسم؟!
-
اشتها و تشنگی روان را طلب نامند!
- چگونه شكم طلب را سیر و او را سیراب كنم؟