Next Page  32 / 37 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 32 / 37 Previous Page
Page Background

32

علی

ارض

تا

نیز

تفنگچیان

و

برگرفتند

راه

شده

بیرون

ب

خسرو

‌،

تفنگچی

جماعت

مراجعت

از

بعد

‌‌.

برفتند

آباد

کلائی

قادی

یگ

علی

سر

بر

ناگاه

و

گرفت

شتاب

او

اصحاب

و

حسین

‌ّ

ملا

دنبال

از

مال

و

زر

طلب

و

بطمع

کرده

یار

خود

با

را

گروهی

آبادی

بی

را

او

تا

خواست

حسین

‌ّ

ملا

‌،

پیوست

به

جنگ

آمده

ایشان

راه

طمع

و

نداد

رضا

بیگ

خسرو

دهد

مراجعت

مقاتلت

و

منازعت

.‌

بست

به

حسین

‌ّ

ملا

اسب

در

برساختند.

جنگ

او

مردم

و

تاخت

بمیدان

و

بزد

اسب

حسین

‌ّ

ملا

بالجمله

‌..

58

‌‌

٧-

باب

شهادت

می

مرتبط

آخوندها

و

دولت

بفرمان

باب

کشتن

موضوع

به

ما

بحث

آخرین

رویدادی

باب

شهادت

که

است

این

تاریخی

واقعیّت

‌.

گردد

بی

ادیان

تاریخ

در

و

است

مرموز

می

سابقه

ناس

نویسندۀ

سپهر

‌.

باشد

را

خویش

قلم

است

باخبر

مطلب

این

از

بخوبی

که

التّواریخ

خ

می

کار

به

حقیقت

ساختن

پنهان

برای

می

واژگون

را

موضوع

چهار

التّواریخ

ناسخ

گزارش

این

در

‌.

گیرد

‌‌.

نماید

ا

پس

‌.

است

باب

کشتن

بارۀ

در

امیرکبیر

و

شاه

ناصرالدّین

به

گفتگوئی

دادن

نسبت

‌،

التّواریخ

ناسخ

دروغ

نخستین

امیرکبیر

آنکه

ز

می

باب

قتل

خواهان

می

پاسخ

چنین

شاه

ناصرالدّین

‌ً

ظاهرا

گردد

‌ :

دهد

داد

حکم

که

افتاد

آقاسی

میرزا

حاجی

از

خطا

این

نخستین

لکن

نیست

عقل

حصانت

بیرون

سخن

این

فرمود

عجم

الملوک

ملک

بی

را

او

تا

‌‌

یکسوی

از

کنند

دیدار

مردمانش

و

آورند

در

بدارالخلافه

اینکه

‌.

بداشت

محبوس

و

فرستاد

چهریق

به

طهران

طریق

جاه

مردم

پس

است

بوده

کرامتی

و

کرمی

یا

علمی

را

او

که

کردند

گمان

عامّه

مردم

‌‌

و

دانستند

سبب

منی

‌‌

بوصول

را

او

طلب

خواه

که

جا

بهر

و

درآید

دارالخلافه

به

تا

بود

ساخته

رها

را

باب

محمّد

علی

میرزا

اگر

بستند

میان

جهّال

باغوای

نماید

سکون

د

می

مکشوف

کس

همه

بر

سپرند

مناظره

و

محاوره

طریق

و

کنند

نظاره

را

او

مردمان

تا

در

و

نیست

معروف

هیچ

اورا

‌‌

افتاد

نگردد

پدید

کرامتی

را

او

عمل

هیچ

در

و

شرافتی

علما

بر

را

او

علم

هیچ

59

‌‌

گرفته

صورت

جهت

بدین

تنها

هم

جعل

این

و

است

جعلی

‌ً

مسلّما

سپهر

سخن

این

و

ناچیز

را

باب

‌‌،

شهادت

داستان

ابتدای

از

که

می

تصوّر

گوینده

که

است

این

گفته

این

نادرستی

دلیل

اوّلین

‌.

دهد

جلوه

بیمقدار

برده

چهریق

به

طهران

از

‌ً

مستقیما

را

باب

که

کند

‌ ‌.

اند

می

چنین

دو

هر

هدایت

و

سپهر

البتّه

ماک

به

تهران

از

را

باب

که

بود

این

واقعیّت

ولی

پندارند

از

پس

و

فرستادند

و

٩‌

در

حبس

ماه

می

را

این

شاه

ناصرالدّین

هم

و

امیرکبیر

هم

‌.

بردند

چهریق

به

را

وی

که

بود

آنجا

‌.

بکنند

اشتباهی

چنین

است

ممکن

غیر

و

دانستند

ای

در

که

اینست

سخنان

این

بودن

دروغ

بر

مهمّتر

گواه

امّا

‌ .

است

التّواریخ

ناسخ

نویسندۀ

خیالی

جعلیات

همه

اینها

‌ً

ظاهرا

نجا

می

سرزنش

را

آقاسی

میرزا

شاه

ناصرالدّین

بی

آنکه

حال

کرد

محبوس

را

باب

چرا

که

کند

باید

که

بود

بحدّی

باب

دیوانگی

و

سوادی

می

آزاد

را

او

این

دشواری

‌.

تابند

روی

او

از

مردم

نتیجه

در

و

گوید

سخن

آنان

با

و

باشد

مردم

میان

در

و

طهران

در

تا

گذاردند

این

در

دروغ

کبیر

امیر

و

رسید

حکومت

به

شاه

ناصرالدّین

و

شد

خلع

آقاسی

میرزا

و

کرد

فوت

شاه

محمّد

که

زمانی

که

است

نخست

زندان

در

آقاسی

بدستور

یکسال

حدود

تنها

باب

آنکه

یعنی

‌.

بود

مانده

باب

کشتن

‌‌

به

کامل

سال

دو

شد

وزیر

و

بود

آذربایجان

‌"

عجم

الملوک

"ملک

بدستور

که

است

آن

از

پس

می

بسر

زندان

در

وی

دوسال

بمدّت

گفته

سختی

چنین

شاه

ناصرالدّین

اگر

‌!

برد

به

را

باب

ولیعهد

مجلس

از

پس

شاه

ناصرالدّین

اینکه

دلیل

واقع

در

‌.

است

ناممکن

این

و

است

بوده

خود

به

لعن

و

طعن

تنها

باشد

زندان

در

را

وی

باب

اعدام

زمان

تا

بعد

سال

دو

تا

و

فرستاد

پس

چهریق

زندان

و

زبونی

که

بود

واقعیّت

همین

‌ً

دقیقا

داشت

نگاه

می

و

بود

دیده

خود

چشم

به

باب

نزد

در

را

علماء

و

خود

خواری

خواهد

نتایجی

چه

او

به

سخن

آزادی

دادن

و

باب

رهایی

که

دانست

می

نشان

بخوبی

سپهر

خودساختۀ

از

دروغ

این

دیگر

عبارت

به

‌.

داشت

دست

باره

این

در

تنها

نه

وی

‌‌

که

دهد

می

خدعه

به

بلکه

زند

است.

دروغ

همگی

هم

ولیعهد

مجلس

بارۀ

در

سخنانش

قیمتی

هیچ

به

که

انیس

به

معروف

و

علی

محمد

بنام

بابی

جوان

شجاعت

از

وی

اگرچه

که

است

این

به

مربوط

سپهر

دوّم

دروغ

نثار

باب

بهمراه

را

خود

جان

رشادت

و

دلاوری

با

و

بگذرد

باب

به

خود

ایمان

از

نشد

حاضر

می

سخن

کرد

برعکس

ولی

گوید

می

می

وچنین

دهد

جلوه

ترسو

و

زبون

را

باب

تا

کوشد

او

خدمت

در

باب

‌ ...‌

آوردند

باقر

میرزا

حاجی

بخانۀ

"نخستین

‌ :

نویسد

دست

و

داشت

مخفی

را

خود

عقاید

باب

نیز

آنجا

در

و

بردند

ممقانی

علی

محمّد

‌ّ

ملا

بخانۀ

را

او

پس

داشت

پوشیده

را

خویش

عقیدت

عج

قبل"

عصیت

وقد

الان

گفت

محمّد

‌ّ

ملا

‌.

زد

محمّد

‌ّ

ملا

دامن

بر

استیمان

و

ز

60

‌‌

دروغ

آگاهانه

سپهر

البتّه

می

بافی

می

یاد

او

از

سپهر

که

شخص

همین

خوشبختانه

‌.

کند

می

زبانش

بر

سخن

و

کند

‌ّ

ملا

یعنی

گذارد

آخرین

داستان

خودش

بود

فعّال

بسیار

هم

ولیعهد

مجلس

در

که

ممقانی

محمّد

است

کرده

بیان

را

قتل

فتوای

نوشتن

و

باب

با

ملاقات

است:

آورده

چنین

این

است

باب

با

دشمنی

سرتاسر

که

خود

کتاب

در

صورت

بدین

را

آن

پسرش

و

مشارالیه

به

دلسوزی

و

شفقت

کمال

با

بود

مشفقانه

نصایح

آنچه

مرحوم

آن

نشانده

مرحوم

والد

روی

پیش

در

را

‌]

[باب

مشارالیه

فرمود

القاء

باز

حال

‌...‌

فرمودند

درآمده

احتجاج

در

از

فقره

این

از

یأس

از

بعد

والد

پس

نکرد

اثر

باران

قطرۀ

خارا

سنگ

در

و

قرآن

مثل

به

اتیان

و

وحی

باب

انفتاح

و

الامری

صاحب

دعوی

از

کردی

ما

حضور

در

همایونی

مجلس

در

که

دعاوی

آن

در