Next Page  34 / 37 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 34 / 37 Previous Page
Page Background

34

بی

خطوط

این

خوانندۀ

می

تعجّب

اختیار

‌ّ

حق

در

مردم

که

شود

مانع

که

است

متمرکز

هدف

این

بر

دولت

فکر

تمامی

طرفی

از

‌.

کند

کامل

نظر

اتّفاق

با

و

جمعی

دسته

و

همگی

سربازان

که

دهد

می

اجازه

باب

کشتن

در

دولت

همان

آنگاه

و

نمایند

غیبت

تصوّر

باب

تصمیم

تصمیم

واقع

در

یعنی

نکشند

را

باب

که

بگیرند

معجزه

تصوّر

مردم

ذهن

در

که

بگیرند

‌.

کنند

ایجاد

را

باب

توسط

بزرگ

ای

می

اجازه

سپهر

به

که

است

داستانی

تنها

نامعقول

داستان

این

شگرف

و

مرموز

رویدادی

‌،

حادثه

این

که

کند

وانمود

چنین

که

دهد

می

چگونه

مذکور

‌ّ

تضاد

بر

علاوه

امّا

‌ .

است

نبوده

سرباز

اینهمه

که

کرد

گمان

توان

می

که

توسّط

‌ً

مستقیما

باب

قتل

دستور

دانند

که

وحشتی

و

ترس

آن

با

و

است

فرستاده

تبریز

به

کار

این

انجام

برای

را

خود

برادر

کبیر

امیر

و

است

شده

صادر

امیرکبیر

باب

به

تیراندازی

در

که

بگیرند

تصمیم

خودسرانه

حال

این

با

داشتند

امیرکبیر

خشونت

و

قاطعیّت

و

تندی

از

نظامیان

پائین

و

بالا

‌،

بگونه

را

راست

و

چپ

و

امیرکبیر

مجازات

از

بودند

مسیحی

تعدادی

و

مسلمان

بیشتر

که

سربازان

این

آیا

‌.

گیرند

هدف

‌"

"گشاده

ای

نظر

اتّفاق

تنها

نه

آنها

همگی

و

داشت

وجود

مورد

این

در

کامل

نظر

اتّفاق

بهادران

فوج

افراد

تمامی

میان

در

آیا

‌؟

نداشتند

واهمه

داشتند

این

همۀ

آیا

و

‌‌؟

نداد

گزارش

کبیر

امیر

به

سربازان

دیگر

یا

رهبر

علیه

و

نکرد

برملا

را

راز

این

هم

آنان

از

هیچیک

بلکه

بگذریم

مسیحی

سربازان

از

‌؟

بیآفرینند

معجزه

او

برای

که

کنند

کاری

خواستند

‌ً

عمدا

که

داشتند

مثبت

نظر

باب

به

چنان

آن

سربازان

اینگون

مسلمان

سربازان

آیا

می

فکر

باب

مورد

در

ه

قتل

به

را

باب

دوم

بار

فوج

همان

سپهر

بقول

گذشته

اینها

همۀ

از

‌ ‌ ؟

کردند

می

می

بابیان

از

اگر

امّا

‌‌.

رساند

نمی

اگر

و

کشتند

را

باب

که

شد

چه

حال

ترسیدند

نشانه

درست

دوم

بار

چرا

بکشند

را

باب

خواستند

تصمی

و

سربازان

همۀ

میان

مذاکرۀ

در

آیا

‌‌؟

گرفتند

دسته

م

اگر

فکرکند

که

نشد

هم

نفر

یک

‌‌،

نگیرند

هدف

را

باب

که

آنها

همۀ

جمعی

آن

تفنگهای

بگذریم

که

مسائل

این

از

‌‌؟

چرا

بیهوده

کار

این

نتیجه

در

و

بکشیم

را

او

و

بگیریم

نشان

باید

دوباره

نکشتیم

اول

بار

یکی

پایین

به

یکی

بالا

به

یکی

گیری

جهت

این

و

بود

بلند

و

دراز

زمان

یکدیگر

کنار

در

سرباز

اینهمه

توسط

چپ

به

یکی

راست

به

از

آشکار

تصویری

می

بوجود

تفنگها

گیری

هدف

عدم

نافرمانی

چنین

از

هم

سربازان

و

نگفت

چیزی

هیچکس

آنکه

حال

آورد

‌.

نترسیدند

هیچ

آشکاری

‌‌

هاله

در

باب

به

تیراندازی

جزئیّات

به

کاری

ما

بحث

و

دارد

قرار

ابهام

از

ای

که

است

آشکار

امّا

‌‌.

ندارد

مرموز

حادثۀ

این

واقعیّت

بی

برای

جعلی

بحثی

همگی

التّواریخ

ناسخ

بحث

می

شگرف

حادثۀ

این

دادن

جلوه

اهمّیّت

می

خودش

که

چه

هر

با

و

باشد

در

هم

گوید

نمی

بسنده

سخنها

این

به

واقعه

این

دادن

جلوه

ناچیز

برای

سپهر

امّا

‌‌.

است

تعارض

دیگ

مطلب

و

کند

می

اضافه

ری

در

حال

‌‌.

کند

می

باب

نادانی

و

زبونی

بر

دلیلی

حادثه

این

سپهر

نظر

می

کشف

حادثه

این

در

خدا

دخالت

ای

بگونه

و

گردد

سپهر

سخن

عین

‌‌.

شود

است:

این

چو

که

زیرا

بود

شریعت

قوّت

از

او

گریختن

این

و

درانداخت

سربازان

از

تن

یک

بحجرۀ

خویشتن

و

کرد

فرار

شده

رها

باب

ن

می

گشاده

خود

سینۀ

اگر

گشت

رها

او

و

آمد

او

بند

ریسمان

بر

گلوله

برمی

فریاد

و

داشت

مردمان

و

سربازان

گروه

ای

که

آورد

گلوله

بدو

هیچکس

دیگر

همانا

ساخت

رها

بند

و

قید

از

مرا

بلکه

نیامد

من

بر

یکی

گلوله

هزار

از

که

ندیدید

را

کرامت

آیا

‌ ‌

ای

نمی

رها

میدا

آن

در

هم

و

کرد

می

انجمن

او

گرد

در

مردان

و

زنان

ن

برمی

غوغا

و

شدند

می

خدا

داشتند

باطل

از

‌ّ

حق

تا

خواست

کند.

پدید

64

‌‌

می

معلوم

سپهر

گفتۀ

خود

از

سخن

این

نادرستی

امّا

‌‌.

است

شده

تکرار

دیگر

افراد

بسیاری

توسّط

سپهر

سست

سخن

این

او

‌‌.

شود

می

نخست

ش

او

به

گرفتند

تصمیم

سربازان

که

گوید

می

که

سربازان

آنصورت

در

است

چنین

اگر

‌‌ .

نکنند

لیک

معجزه

دانستند

‌ ‌

ای

اینکه

‌‌.

ببرند

میان

از

را

باب

تیر

یک

با

که

بودند

آماه

بلافاصله

آنها

همۀ

جهت

این

به

و

است

نیافتاده

اتّفاق

خود

می

سپهر

گوید

که

آ در

موقع

ن

نمی

شلیک

او

به

دیگر

سربازی

هیچ

خ

که

است

این

بخاطر

کرد

دو

می

و

غیرمترقّبه

نیز

سربازان

برای

اتّفاق

این

داند

عجیب

شگفت

و

بود

انگیز

است

ه

می

نشان

سپهر

سخن

این

با

واقع

در

‌‌.

خودش

و

است

عمدی

دروغی

خودش

داستانسرائی

که

دهد

است.

آگاه

خود

سخن

سستی

از

‌‌

‌‌

م

سپهر

‌‌.

کنیم

توجّه

حادثه

این

در

خدا

دخالت

به

که

است

سودمند

اکنون

امّا

ی

سوء

مردم

برای

که

خواست

خدا

گوید

دین

در

تفاهم

باب

که

کرد

کاری

و

کرد

دخالت

نتیجه

در

و

نشود

اوّل

از

خدا

این

باید

چرا

امّا

‌‌.

نماید

عمل

خود

منافع

عکس

به

مورد

این

در

رخ

شگرفی

حادثۀ

چنین

که

بدهد

اجازه

ب

بی

آنرا

صورتی

به

بخواهد

آنگاه

و

دهد

این

دشواری

‌‌.

نماید

اثر

این

که

است

این

مطلب

حادثه

همواره

حادثه

شگفت

ای

ماند.

خواهد

باقی

مرموز

و

انگیز

اما

به

تیراندازی

برای

را

او

دوم

بار

برای

زمانیکه

باب

که

شد

چه

آنکه

تا

نکرد

معجزه

دعوی

آوردند

میدان

وسیله

بدین

تماشاچیان

و

کن

جلب

بخود

را

سربازان

د

امر

این

آیا

‌‌؟

محصول

بو

او

نادانی

د

می

سپهر

آنچنانکه

جوان

پیامبر

این

فرزانگی

و

اندیشه

بزرگی

از

آنکه

یا

گوید

گرفت

سرچشمه

باب

خود

را

پرسش

این

به

پاسخ

‌‌؟

گفته

در

اگرچه

و

نیست

جنبل

و

جادو

دستگاه

دیانت

دستگاه

که

بود

آن

بر

باب

که

است

این

مطلب

خلاصۀ

‌‌.

است

کرده

بیان

هایش

م

پیامبران

که

است

معتقد

باب

ی

که

ایمانی

باب

نظر

نقطه

از

‌‌.

نیست

آنان

راستی

گواه

معجزه

امّا

بیاورند

معجزه

خویشتن

از

توانند

باشد

معجزه

حاصل

،‌

ی

هر

فاقد

که

وحشتی

و

ترس

حاصل

عنی

است

آگاهی

و

شناخت

گونه

،‌

بل

نیست

پایدار

تنها

نه

و

ندارد

سودی

که

دیان

‌،

جنبل

و

جادو

فرهنگ

ایجاد

با

ت

را

مجموعه

به

از

ای

و

خرافات

دروغبافی

نادانی

و

می مبدّل

کن

که

بود

این

باب

هدف

‌‌.

د

این

از

آکنده

که

را

ایران

مردم

فرهنگ

تنها

نه

باب

که

است

جهت

همین

به

‌‌.

دهد

نجات

کژاندیشی

و

دروغ

اینهمه

از

بود

خرافات