Next Page  33 / 37 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 33 / 37 Previous Page
Page Background

33

فرمودند

آری

گفت

‌؟

هستی

باقی

آنها

سر

در

آیا

غیره

‌.

نیانداز

مهلکه

به

عبث

را

مردم

و

خود

نیست

خوب

برگرد

عقاید

این

از

حکم

به

هستی

باقی

است

ارتداد

اسباب

که

فاسده

عقائد

و

باطله

دعاوی

این

در

که

مادام

فرمودند

‌...‌

والد

پس

‌.ّ

کلا

و

حاشا

گفت

می

قبول

را

فطری

‌ّ

مرتد

توبۀ

چون

من

ولی

است

واجب

تو

قتل

انور

شرع

از

اگر

دانم

از

را

تو

من

نمائی

توبه

اظهار

عقاید

این

می

خلاصی

مهلکه

این

گفته

که

است

همان

حرف

حاشا

گفت

‌.

دهم

نیست.

توبه

جای

و

ام

61

‌‌

می

آشکار

ممقانی

سخن

از

زمان

این

در

و

ماند

استوار

قدرت

با

خود

عقیدۀ

بر

همواره

کنون

تا

ولیعهد

مجلس

زمان

از

باب

که

شود

می

اینکه

با

هم

با

توانست

باز

روز

همان

در

مطلب

همین

ماند.عین

محکم

خویش

دعوی

بر

دهد

نجات

را

خود

خویش

دعوی

نفی

می

اتّفاق

می

متوقّف

را

او

سربازخانه

به

باب

ورود

از

پیش

دیگر

مجتهدی

بار

این

‌ .

افتد

او

از

‌ ،

او

ساختن

آزاد

به

قول

با

و

کند

می

را

خود

دعوت

از

سرپیچی

ول

مجلس

در

نیز

شخص

این

‌.

خواهد

ای

ردّیه

کتاب

که

الدّوله

زعیم

پسرش

و

است

بوده

حاضر

یعهد

می

چنین

پدرش

از

نقل

به

‌)

الأبواب

باب

(مفتاح

کتاب

همان

در

بنگاشت

بهائی

و

بابی

آئین

بر

نویسد:

آب

بروی

چون

و

کردند

میدان

وارد

اوّل

در

از

را

باب

آنگاه

با

هم

پدرم

‌...‌

کردند

توقّف

آنجا

در

قدری

رسیدند

انبار

از

جمعی

پلّه

بالای

دوستان

می

میدان

به

را

مردم

که

ای

جلو

رفقایش

با

پدرم

پس

بود

باب

توقّف

‌ّ

محل

هم

جا

همان

و

داشتند

قرار

رسانید

بلاد

سایر

از

بیش

آن

مردم

که

دارد

اشتهار

که

شهری

در

و

بردارد

دست

خود

دعاوی

از

که

کردند

خواهش

وی

از

و

آمدند

باب

بیت

اهل

اشراف

و

سادات

می

احترام

را

بود.

آرام

و

ساکت

همچنان

و

نکرد

توجّه

پدرم

بگفتۀ

او

ولی

نریزد

را

خود

خون

کنند

62

که

گوید

می

دهد

می

نسبت

ممقانی

به

دروغ

به

که

ای

گفته

در

وی

‌.

است

توجه

قابل

التواریخ

ناسخ

دروغ

این

در

هم

دیگر

نکته

یک

"الا

‌:

است

کرده

نقل

را

قران

آیه

باب

به

پاسخ

در

او

موسی

با

فرعون

مخالفت

به

بوط

مر

قران

سخن

این

اما

‌."

قبل

عصیت

وقد

ن

الان

که

گوید

می

و

کند

نمی

قبول

را

توبه

آن

خدا

ولی

کند

می

توبه

است

شدن

غرق

حال

در

فرعون

که

زمانی

اینکه

و

باشد

می

که

بگوید

خویش

جعل

در

خواهد

می

سپهر

‌.

کردی

می

عصیان

کنون

تا

آنکه

حال

کنی

می

توبه

او

توبه

ممقانی

اما

بود

پشیمان

باب

گوید

می

بلکه

یابی

نجات

شدن

کشته

از

تا

کن

توبه

که

کند

می

اصرار

باب

به

ممقانی

خود

دیدیم

چنانکه

تنها

نه

اما

‌.

کرد

مطرود

را

است

گفته

هم

را

مطلب

حقیقت

بداند

آنکه

بدون

اما

‌.

است

دروغ

سپهر

سخن

سرتاسر

‌.

دارم

قبول

را

فطری

مرتد

توبه

من

با

یعنی

‌.

پیامبر

کشتن

در

که

است

معلوم

زیرا

است

کرده

هویدا

را

حقیقت

بداند

آنکه

بدون

موسی

و

فرعون

مورد

در

قرانی

آیه

آوردن

موسی.

کسی

چه

و

است

فرعون

شخصی

چه

‌،

ظالم

شاه

ناصرالدین

توسط

به

شیرازی

‌‌

مقدّمه

دیگر

دروغهای

همۀ

که

التّواریخ

ناسخ

سوّم

دروغ

در

این

برای

ای

می

باب

به

تیراندازی

حادثۀ

به

مربوط

است

وغ

‌.

گردد

او

به

و

نشد

کشته

باب

اوّل

تیراندازی

در

‌.

گرفت

صورت

باب

به

تیراندازی

بار

دو

تاریخی

رویداد

این

در

که

است

این

موضوع

برای

و

آورده

میدان

به

را

او

و

یافتند

نشسته

سربازخانه

حجرۀ

در

را

باب

جستجو

از

پس

‌.

نرسید

آسیبی

هیچ

تیراندازی

دوّم

بار

غیر

التّواریخ

ناسخ

‌.

است

نظر

اختلاف

کردند

تیراندازی

که

سربازانی

تعداد

مورد

در

‌.

رسید

شهادت

به

باب

بار

این

در

و

کردند

را

صف

این

تعداد

مستقیم

1000 ‌

بوده

هزار

از

بیش

که

است

آن

بر

الصّفاء

روضة

‌.

است

کرده

معرّفی

سرباز

مهدی

میرزا

‌،

اند

الدّول

زعیم

از

زرندی

نبیل

بهائی

نویسندۀ

‌.

است

شده

شلیک

گلوله

صد

که

است

معتقد

است

بوده

حاضر

هم

پدرش

که

ه

750 ‌

گلوله

چنین

است

شده

متوجّه

که

الصّفاء

روضة

امّا

‌.

است

داده

تفصیل

را

باب

به

تیراندازی

بار

دو

داستان

التّواریخ

ناسخ

‌.

است

گفته

سخن

‌ً

اصلا

نیست

باب

دشمنان

نفع

به

داستانی

‌.

نیست

شک

است

افتاده

اتّفاق

این

اینکه

در

‌ .

است

کرده

خودداری

موضوع

نوشتن

از

اروپائیان

جمله

از

عینی

شاهدان

‌،

خویش

التّواریخ

ناسخ

در

سپهر

یعنی

بابیان

یک

شماره

دشمن

ونیز

‌،

بهاییان

و

بابیان

بر

علاوه

نوشته

و

دیده

را

مطلب

این

هم

تبریز

ساکن

‌ .

اند

‌‌‌

دوراهی

یک

با

سپهر

می

همواره

طرفی

از

‌.

است

شده

مواجه

در

دیگر

طرف

از

و

دهد

جلوه

درمانده

و

زبون

و

خوار

را

باب

کوشد

حادثه

باب

کشتن

می

همین

برای

‌.

بیند

می

آسا

معجزه

ای

بکند:

ای

ساده

توجیه

را

مطلب

این

تا

کوشد

چنان

نادان

مردم

که

نباشد

بعید

سازند

مقتول

پوشیده

را

او

اگر

آنکه

بیم

از

‌...‌

است

کرده

اختیار

غیبتی

و

است

زنده

که

پندارند

بازدانند

و

کنند

نظاره

را

او

مردمان

تمامت

تا

دهند

سیر

بازار

و

شهر

میان

در

را

او

که

شمردند

چنان

صواب

دولت

کارداران

ب

علی

محمّد

‌ّ

ملا

باتّفاق

را

باب

شعبان

شهر

هفتم

و

بیست

دوشته

روز

و

آوردند

تبریز

میدان

بمیان

‌....

بر

میرزا

حمزه

حکم

سربازان

سازند

گلوله

هدف

را

او

تا

دادند

حکم

بودند

نصاری

کیش

بر

که

را

بهادران

فوج

سربازان

از

جماعتی

و

بستند

نشان

را

او

که

دادند

می

گشاده

چنان

باب

شمال

و

یمین

و

فرود

و

فراز

از

را

خود

تفنگهای

و

داشتند

کراهتی

او

قتل

از

‌....‌

چون

‌...‌

نرسد

آسیبی

گلوله

قضا

از

واقعه

این

در

القصه

مع

و

بودند

بسته

بدو

را

باب

دست

که

آمد

بریسمانی

شده

باز

تفنگی

از

ای

بی

کرّت

این

و

‌...‌

نموده

مأخوذ

را

او

‌...‌

درانداخت

سربازان

از

تن

یک

بحجرۀ

خویشتن

و

کرد

فرار

شده

رها

باب

‌‌

و

هول

گلوله

هدف

هرب

‌.

ساختند

اش

63

‌‌