Next Page  213 / 256 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 213 / 256 Previous Page
Page Background

نقره داغ

مهرویه مغزی

213

ولى خدا هنوز به حوا اميد داشت و به حوا گفت:

آرزوى تو اين بود كه در رويا و در خاطرهِ آدم تا ابد مانده و زندگى كنى، و آرزوى آدم

بود كه تا ابد در كنار حوایى كه در روياى من ديده بود باقی مانده و زندگى كند. ولى تو از

آدم قطع اميد كردى و آدم هم خاطره خوش زيبائى تو را فراموش كرد، و آرزوىِ تو براى

ابدى شدن در خاطره آدم تحقق پيدا نكرد.

حال شكارسايه هائی شده ای که از تاريكى برخاسته اند واز دستورِ من برای انفاق عشق بدون

قيد و شرط به آدم سربازمى زنى، غافل از آنكه عشق ستونی است که خلقتِ من بر روی آن

قرار گرفته است، و حال تو آن ستون را مى لرزانى.

خدا نفس عميقى از هوایِ قفسه سينه خود كشيد ودر كائنات دميد وبه حوا گفت: اى حوا!

حال چاره ندارى جز آنكه از رحمِ غرور بيرون آئى تا من خاطرهِ خوشِ تو را در ذهنِ آدم

زنده كنم و او تو را در روياى من ببيند وهردوى شما به كشورانواروارد شويد و اسامى شما

در لوحه قلوبِ نفوسى كه اين نمايشنامه را تماشا مى كنند و درآسمانهاىِ مقدسِ من تا ابد

حك شود.

خدا سكوت كرد وكائنات به احترام سكوت خدا نفَس را در سينه ها حبس كردند.

عالم خلقت درحقيقت يك تئاتربزرگ است. بازيكنان اين تئاترتمام موجودات روحدار،

جاندار وحتى بى جانى هستند كه در روى صحنه تئاتر نقش بزرگ ويا كوچكى را ايفا مى

كنند.

خدا هم حكمران، معلم، تهيه كننده، كارگردان، تنظيم كننده برنامه، نويسنده، نقاش و نوازنده

اين تئاترعظيم است، و سمفونى افلاك را درقلب وجود (سرالله) مى نوازد تا قلب ها را بهم

و به خدا نزديك كند.

قلب بازى كنان اين نمايشنامه هم بايد بعد از قلب كارگردان بزند.

اين نمايش از قبل تهيه وآماده نشده است، در هرآن اجرا و صحنه هايش هم با اراده الهى و

اراده انسانها بسرعت جابجا و تغير مى كنند.

دراين تئاتر چرخان و لرزان، بازيكن عاقل بازيكنى است كه هميشه قلبش متذكرو با