Next Page  217 / 256 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 217 / 256 Previous Page
Page Background

نقره داغ

مهرویه مغزی

217

پر شده بود،

"

من

"

حوا كه روى آب و يا روى سر نفس اماره قدم نمى زد، از نفس (آب) و

صداى غرور، ميوه درخت نفس امّاره، را در گوشش به وضوح مى شنيد كه مى گفت: صدایى

كه شنيدى وحضورى را كه احساس كردى خدا نبود. تو در جنگ باشيطان هستى، چون تنها

شيطان است كه مى خواهد انسان را قلب شكسته ببيند.

درطبيعتِ انسان است كه از دستورات خدا فوراً اطاعت نكند و وقت بخرد. غافل ازآنكه هر

ثانيه تاخير در اجراى دستورات حق، دريافت فضل وعنايات الهى را سالهاى سال بعقب مى

اندازد.

خدا مكالمه حوا را با غرور شنيد وبسيار غمگين شد و فكر كرد:

بهتر است آنچه را كه حوا از اين عالم طلب مى كند به أو دهم و زندگى را براى او كاملا بى

درد سر كنم، تا مانند گياهان روئيده وزندگى كند وهيچ نگرانى نداشته باشد تا ياد من بيافتد.

اگرخدا به انسان همه چيز برايگان مى داد، انسان چنان غرق نعمت و فضل الهى مى شد كه از

خدا غافل شده وزندگى ابدى را فداى لذايذ كوتاه اين زندگى كوتاه مى كرد، و دست خالى

به عالم بالا بازمى گشت. بهمين خاطر خدا كارها را تا اندازه اى سخت و جاده ها را پردست

انسان را به ياد خدا اندازد، و انسان دست خالى به خدا باز نگردد.

"

درد

"

انداز كرد، تا

ولى قبل ازآنكه خدا حوا را از خود بى نياز كند، تامل كرد، قبل از آنكه تصوير نياز را از

ذهن حوا پاك كند، مكث كرد، قبل ازآنكه تصويرزيبائى اش را از لوحه قلب حوا پاك

كند، صبر كرد، قبل از آنكه آئینه رابشكند، تامل كرد، تامل كرد چون نمى خواست عهد

و پيمانش و كاسه شيرى را، كه هر شب از آن شير مى نوشيد، را بشكند، چون هنوز حوا را

بسيار دوست مى داشت.

خدا راجع به كاسه شيرش به سرالله گفته بود:

عالم خلقت در كاسه شير من است. هر شب كه شيرم را مى نوشم، عالمِ خلقت را هم همراه