Next Page  7 / 37 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 7 / 37 Previous Page
Page Background

7

لا

و

النّصب

غیر

الکسر

تقر

ان

لک

یصح

لن

ولکن

‌...‌

الآخر

کلمة

نفس

‌ّ

الا

الأوّل

کلمة

لا

و

الرّفع

غیر

النّصب

ما

بمثل

ء

القیناک.

12

‌‌

می

بخوبی

خواننده

باب

کلمات

نه

و

است

قرآن

به

مربوط

سخن

این

‌ً

اوّلا

که

بیند

.‌

این

عادّی

خواندن

به

سخن

این

آنکه

دوم

کلمات

باب

عکس

بر

ندارد

ربطی

آخر

در

ب

الا گفته

ن خواند

ظاهری

قران

می

نهی

را

گونه

این

به

این

بلکه

نماید

سید

گفته

رشتی

کاظم

بعنوان

را

و

استعاره

نشانه

می

آن

وحدت

و

الهی

کلام

حقیقت

از

ای

آخر

و

اوّل

را

خدا

که

قرآن

آیۀ

به

و

گیرد

می

می

اشاره

بیند

می

یکی

را

آخر

و

اوّل

و

کند

. گیرد

دیگر

عبارت

به

مربو

اینها

همۀ

آن

در

که

است

‌"

احدیّت

"لجّۀ

دیدگاه

به

ط

مقام

از

سخن

نوشته

به

ربطی

کوچکترین

مطالب

این

و

نیست

افتراق

آنها

در

عربی

قواعد

مراعات

عدم

یا

مراعات

و

باب

های

ندارد.

‌‌‌

نمونۀ سوّم

:‌

می

مدینه

و

مکّه

از

بازگشت

از

پس

شیراز

دوران

بارۀ

در

سپهر

داستانسرائی

باش

وی

‌‌.

د

می

از

قبل

که

نویسد

ا

دعوت

تبلیغ

به

شیراز

در

که

را

باب

مریدان

از

تن

چند

تا

داد

دستور

شیراز

حاکم

خان

حسین

شیراز

به

باب

آمدن

پرداخته

و

بیتوانی

تا

داد

"حکم

و

گرفته

را

بودند

نمودند"

قطع

ایشان

پای

از

کرد

توانستند

مشی

بدان

که

عصبی

13

در

را

باب

آنگاه

د

و

دستگیر

بوشهر

شب

ر

١٩‌

‌‌.

آوردند

شیراز

به

رمضان

‌،

سپهر

گفته

به

می

تظاهر

باب

فریب

برای

خان

حسین

او

به

که

کند

و

است

آورده

ایمان

نتیجه

در

به

باب

او

می

قول

مسخّر

را

جهان

"چون

که

دهد

خوا

تو

با

را

روم

سلطنت

کردم

و

‌‌".

گذاشت

هم

آنگاه

خان

حسین

را

باب

به

می

علماء

مجلس

آورد

س

گفته

به

‌.

پهر

بی

بود

مطمئن

حاکم

طرفداری

از

باب

چون

علماء

به

ترس

فصیح

من

قرآن

"اینک

که

کرد

اعلان

آن

از

تر

د

و

است

آن

از

نیکوتر

و

شما

قرآن

شماست.

پیغمبر

دین

ناسخ

من

ین

"

14

‌‌

ناسخ

می

التّواریخ

داشت

حضور

بود

گرویده

باب

آئین

به

که

دارابی

یحیی

سیّد

مجلس

این

در

که

نویسد

.‌

آنچه

می

تاریخ

بعنوان

سپهر

که

اشتباه

و

خیالبافی

چندین

و

واقعی

حادثۀ

چند

از

است

مخلوطی

نویسد

مریدان

آن

‌ً

اوّلا

‌‌.

کاری

را

باب

ظهور

و

آمدند

شیراز

به

باب

ورود

از

پیش

که

باب

کردند

اعلان

اگرچه

و

بودند

اکبر

علی

‌ّ

ملا

و

صادق

‌ّ

ملا

و

قدّوس

شک

و

توهین

فارس

حاکم

توسّط

‌ً

شدیدا

عصب

ولی

یافتند

نجه

پای

فعّالیّتهای

از

التّواریخ

ناسخ

خود

و

نشد

قطع

هیچیک

رشادت

می

سخن

جاها

دیگر

و

مازندران

در

آینده

سالهای

در

آنان

آمیز

گو

در

هم

واقعه

این

تاریخ

‌‌.

ید

الثانی

جمادی

١26١ ‌

(جون

1845 ‌)

در

آنکه

دوم

‌‌.

سال

آن

شعبان

نه

و

است

بوده

مجلس

س

علماء

با

ملاقات

‌ً

مطلقا

دارابی

یحیی

یّد

نداشته

حضور

‌.

است

جمادی

در

یعنی

بعد

سال

در

بار

اوّل

برای

دارابی

یحیی

سیّد

واقع

در

الأوّل

١٢6٢ ‌

(آوریل

- ‌

می

١٨46

می

شیراز

به

‌)

‌ ‌

آید

می

باب

به

زمان

آن

در

و

ایمانش

شرح

در

دارابی

یحیی

سیّد

خود

را

تاریخ

این

‌‌.

گرود

تف

به

شیراز

به

وی

سفر

و

باب

به

ص

یل

است.

کرده

بیان

15

‌‌

خود

دعوت

اوّلیّۀ

سال

سه

در

باب

آنکه

سوّم

‌‌

ظاهر

به

نس

و

بودن

پیامبر

ادّعای

و

است

نکرده

را

قرآن

خ

داستانسرائی

اگر

و

است

دروغ

‌ً

مطلقا

مورد

این

در

التّواریخ

ناسخ

می

سپهر

که

بود

چنین

علماء

گوید

ادّعای

شنیدن

با

شیراز

ای

همۀ

بگوش

را

مطلب

این

او

می

ایرانیان

و

ران

و

فتواها

آن

مورد

در

و

رساندند

مقالات

می

را

او

قتل

بلافاصله

و

نوشتند

بر

اساس

این

می

خواهان

علماء

جمع

در

باب

توسّط

قرآن

نسخ

ادّعای

یعنی

خود

قبلی

دروغ

آنکه

برای

سپهر

آنکه

چهارم

‌‌.

شدند

دیگ

دروغ

به

کند

توجیه

را

ر

حکومت

جهان

تسخیر

از

پس

که

او

به

باب

قول

آنگاه

و

باب

به

ایمان

به

حاکم

تظاهر

یعنی

ی

می

دست

سپرد

خواهد

او

به

را

روم

محکمی

سیلی

باب

گونۀ

به

حسینخان

باب

با

برخورد

اوّلین

در

که

است

این

حقیقت

‌‌.

زند

می

بود

مست

که

چرا

زند

فرافکنی

است

نوشته

سپهر

که

آنچه

و

خشن

و

باور

در

خود

های

چون

یعنی

‌‌.

است

قائمیّت

مورد

شیعیان

می

مسخّر

را

جهان

شمشیر

با

و

است

سلطنت

خواهان

که

کسی

بعنوان

را

قائم

می

تصوّر

سازد

نما

این

نتیجه

در

یند

فرافکنی

باب

به

را

فکر

می

تأکید

وی

باب

آثار

سر

تا

سر

در

آنکه

از

غافل

است

کرده

حکو

و

قائم

حکومت

‌ً

اوّلا

که

نماید

مت

پیام

خاک

نه

و

دلهاست

عرصۀ

در

حکومت

بر

آنکه

دوم

و

سیاست

و

باب

خود

علاقه

‌ً

مطلقا

و

ندارد

تخت

و

تاج

به

ای

نامه

در

‌ً

مکرّرا

که

همانطور

می

تأکید

آقاسی

میرزا

و

شاه

محمّد

به

خطاب

هایش

می

سیر

عوالمی

در

وی

کند

و

قدرت

که

کند

پست

او

نظر

در

دنیا

این

مال

خوارتری

و

ترین

بویژه

و

باب

دیگر

عبارت

به

‌‌.

است

چیز

ن

بهاء

او

از

پس

آغاز

همان

از

الله

از

دین

جدائی

ضرورت

جهت

در

نوین

تعبیر

این

در

و

کردند

نوین

تعبیر

را

غلبه

و

حکومت

و

نصرت

و

قائمیّت

مفهوم

را

ایران

و

ساختند

مردود

بکلّی

را

مورد

این

در

شیعه

اندیشۀ

بنابراین

و

نهادند

گام

حکومت

ت

به

دعوت

حقوق

و

تمدّن

و

جدّد

‌.

کردند

بشر

البته

نداشت

اهمّیّتی

که

حسینخان

‌ .‌

چنین

هم

حقیقت

در

امّا

افتاد

اتفاق

بزرگترین

از

یکی

که

پرقدرت

رجال

شاید

و

ایران

که

بود

آماده

و

آورد

ایمان

باب

به

براستی

اصفهان

حاکم

معتمدالدّوله

خان

منوچهر

یعنی

ایران

قدرتمند

دومین

را

خود

قدرت

ای

باب

که

است

جالب

امّا

‌‌.

برد

بکار

او

نصرت

راه

در

اراده

تنها

و

نپذیرفت

را

او

خواستۀ

ن

از

خان

منوچهر

که

بود

آن

وی

قراری

و

جسته

بهره

خود

به

شاه

محمّد

اعتماد

‌‌

این

تحقّق

از

قبل

امّا

‌‌.

نماید

ملاقات

شاه

محمّد

با

باب

که

دهد

خواسته

منوچهر