Next Page  232 / 256 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 232 / 256 Previous Page
Page Background

نقره داغ

مهرویه مغزی

232

پارچه ابريشمى لغزيد و پایین آمد، ولى قبل از آنكه به هفت درّه نابودى، در زير پاهايش

رسد هفت دّره، هفت دريا شد، و هفت دريا از عطر گلُ رُزى كه حوا در دستش گرفته بود

هفت باغِ آب و گلآب شدند.

از عطر گلُ رُز و عطرِ گلاب خزه هاى دريایى همه مست شده و سازنى شدند و سمفونى

ملكوت را نواختند، و موجودات دريایى با سمفونى أفلاك و با يكديگررقصيدند. ماهيان هم

بدون آنكه از مرگ بترسند سرها را از آب بيرون آورده و شروع به خواندن آواز كردند.

كوسه ها، كه زمانى با بوىِ خونِ حوا در آب دريا ها از پناهگاشان بيرون آمده بودند، با

شنيدن سمفونی أفلاك و از ترس نور و روشنایى در زير ماسه هاى كفِ باغاتِ آب پنهان

شدند. سايه حورى بهشتى به درياهاى آب و گلاب افتاد و شناورشد، وسنگى كه بر كف

پاهايش چسبيده بود از پاهايش جدا شد، و سايه حورى بهشتى روی آب و گلآب قدم زِد.

عکس حوریِ بهشتی بوضوح کامل در آبِ و گلاب افتاد و پرى دريائى شد، و با نوای سازنى

و سمفونی ملکوت به ساحل مقصود کشیده شد. خورشيد از ذوق و شوق سر از پا نشناخته

ا فاصله بسيار نزديك بر رخ ماهِ تمام بؤسه زِد و ماهِ تمام را طلای مذاب كرد، طلاى مذاب

بر آب و گلاب چکه کرد، خورشيد از ترس چشم بد شيطان، اشکهاى خوشحالى اش را در

چشمهِ درخشانش ذخيره كرد.

در عالم بالا هم مجلس جشنی بر پا شد. شمس حقیقت (خدا) بر رخ سرالله بوسه می زد از

ذوق و شوق أشك مى ريخت.

همین که سایه حوری بهشتی به ساحلِ مقصود رسید و پاهایش خاک را لمس کردند، حوا شد.

ازرضايت خدا از خلقِ جديد حوا، آنچه در زمين و درآسمان بود دور سر تصوير حورى

بهشتى در روی زمین، حوا، شروع به طواف کردند.

زمين درمقابل زيبائى حوا سجده كرد، و سر را بإندازه اى پایين برد كه زير پاهاي حواخالى

شد، و حوا در هوا معلق و عكس بهشت را در زير پاهايش ديد، و خواست مادر شود تا با آدم

از خاك، آب و نور آئینه بسازد.

ازاشتياق حوا براى مادر شدن، ارابه هائى كه چرخهايشان در گِل و لاى گير كرده بود از گِل

و لاى بيرون آمدند، سمفونى هایی كه ناتمام مانده بودند، تمام شده و نواخته شدند.

و حوا سوار ارابه اى با چهار اسب عرب شد تا او را بسوی مقصد، كه قلبِ عاشقِ آدم بود، براند