Next Page  234 / 256 Previous Page
Information
Show Menu
Next Page 234 / 256 Previous Page
Page Background

نقره داغ

مهرویه مغزی

234

را يكى كرد، خدايكى شد، دين يكى شد و انسانها هم يكى شدند، و چون خدا و دين يكى

شدند قلب ها از هم پاك و انسانها هم يكى شدند. رنگ پوست حجابِ دل و ديده انسان

نشد، شراب الهى، كه در كلمات الهى به وديعه گذاشته شده بود، در رگها جريان يافت،

همه از عشق خودکفا شدند، گره های کهنه و پوسیده از نو زده شدند، گره های شل محکم

از بين رفت، پادشاهان عادل شدند، به اسم خدا آب

"

منيت

"

شدند و

"

ما

"

"

من ها

"

زده شدند،

جوش در دهان نوزادان شيرخواره ریخته نشد، خمیر تن انسان؛ در نور آدم و زیبائی حوا و

عشق گرفته شد، نبض انسانها بعد از نبض خدا زد و دکان شیطان را تخته کرد و قلوب برای

جهان بالا آئینه شد.

با مادر شدن حواى بهشتى، ذات و اصل طبيعت هم خود را نشان داد. گلهُاى آفتاب گردان

چهره هايشان را به طرف آفتاب برگرداندند، آب به خون آغشته نشد، خاك مرده ها را پس

نداد، كوه هاى آتشفشان آتش را در دل خود نگه داشتند، امواج آب آرام گرفتند، طبيعت

و رنگهایش در تابلوهاى نقاشى فرياد نكشيدند، ارتعاشات و امواج با عشق بهم گره خورده

و از گره هاى كوچك و بزرگ آنها پرندگان زیبا و بی نظیری در آسمان ظاهر شدند و

آوازهاى بهشتى خواندند، و ازاشتياق پرندگان؛ اشتياق شديدى براى باز و شكفته شدن در

دل بذرهائى كه سالهاى سال در دل خاك مدفون بودند، افتاد و آنها هم در درون خاك باز

و شكفته شدند، ريشه دواندند و سر از خاك بيرون آوردند، شاخه و برگ دادند و درختان

تنومند شده و برای پرندگان خانه و کاشانه شدند، پرندگان درروى شاخه و برگهاى آنها

نشسته و به ترانه خوانى و پايكوبى مشغول شدند، گلهُاهم عوض خاك، در آب ريشه دواندند

و عکس زيبایى خود را روى آب ساكن (نفس پاك وخاموش) تماشا كردند وعطرشان را

بر هوا، خاك وآب پاشيدند.

چون حوا و آدم هم قلبِ خود و قلبِ ديگرى را نشكستند، اشعه هاى طلایى راز از شش

جهت بر جهان ماده تابيدند و در مركز عالم بهم رسيدند و شمعِ دلهائى را، كه با فوتِ شيطان

خاموش شده بودند، رادوباره روشن كردند، در نتيجه بذر بهشتى، كه پيامبران الهى به انسان

وعده داده بودند، در روی زمين باز شد.

قصه گو ساكت شد، نفس عميقى كشيد و به داستانش ادامه داد و گفت:

از خلق جديد حوا، نه تنها خدا بلكه تمام كائنات نفس راحتى كشيدند. خاطرات خوش

آدم از حوا زنده شد و خاطرات ناخوشش را در خود سوزاند و خاكستر كرد، و چون آدم